دوشنبه، مهر ۰۷، ۱۳۸۲

سلام
نه سال پيش در چنين روزي من ازدواج كردم.نه سال زندگي مشترك و نيمه مشترك و غير مشترك رو همراه با پستي و بلندي هاي زيادي پشت سر گذاشتيم.الان كه به روزهاي اول زندگي مشتركمون فكر ميكنم ميبينم چقدر دردناك و زشت بودند اما عشق هنوز گاهي شعله اي داشت.اين روزها گرچه زندگي آرامتر و عميقتر شده است اما عشق جاي خودشو به دوست داشتن داده كه به قول دكتر شريعتي "دوست داشتن از عشق برتر است." درسته برتره من هم قبول دارم اما عشق يه چيز ديگه است و من از اينكه دوران تجربه اش تموم شده و هيچ وقت ديگه تو زندگيم به وقوع نخواهد پيوست ناراحتم.مثل كسي كه پاشو قطع كنن...
نه سال پيش تو اين لحظه ها ما داشتيم بالانس ميزديم و عكسهاي خنده دار ازمون مي انداختند. عكسهايي كه هنوز باعث خنده و تفريح ميشن.
عروسي گرم و خوبي داشتيم.گرچه اولين خاطره تلخ درگيري با خانواده شوهرم هم در همون شب عروسي به وقوع پيوست و اين داستان 6 سال ادامه پيدا كرد و همين مسائل تمام علاقه من وهمسرم را سرد كرد.خدا رو شكر الان تمام مسائل حل شده و تا حدي هم فراموش شده ...
خاطرات قشنگند. فراموشي از آنها هم قشنگتر است.

هیچ نظری موجود نیست: