دوشنبه، شهریور ۳۱، ۱۳۸۲

سلام
كامپيوتر خونه ما شده يه سياهچاله.هر كي از فاصله سه متريش رد ميشه بشدت به طرفش جذب ميشه و ميفته تو چاه پتانسيل.ديگه در نمياد كه نمياد.
**********
چند ماه پيش با دوستي گپ ميزديم و من از نبود همسرم در زندگي مشترك شكايت مي كردم.بهش مي گفتم :"... اين آقا فقط پول مياره و ديگه تو هيچ مساله اي توي زندگي دخيل نيست. بار همه مشكلات زندگي رو دوش منه.اسمشو ميذارم بانك."دوستم گفت:"خيلي بي انصافي!فكر نمي كني همين كه سايه اش بالاي سرتونه خيلي مهمه؟" ديدم راست ميگه.گفتم:"حق با توه.پس اسمشو ميذارم"چتر بانك"
**********
من علاقه شديدي به دنياي هري پاتر دارم. قسمت چهارم با نام جام آتش وقتي چاپ شد از يكي از دوستان امانت گرفتم و خوندم.قبل از چاپ قسمت پنجم چون دلم ميخواست تمام قسمتها رو داشته باشم رفتم و از شهر كتاب اونو خريدم.چاپ نهم جام آتش ترجمه خانوم ويدا اسلاميه.وقتي كتاب رو دوباره خوندم ديدم قسمت قشنگي از داستان كه شامل جشن شب سال نو بود و دخترا و پسرا با هم مي رقصيدند از كتاب به طرز مسخره اي حذف شده.به دو دليل خيلي عصبي شدم.يكي اينكه خوانندگان نوجوان اين كتابها به قدري دست كم گرفته شده اند كه حتي سعي نكرده اند اين حذف معقولانه انجام بگيره.و ديگر اينكه جناب وزير ارشاد، طيف سني كه قاعدتا بايد خواننده اين كتاب باشند كنار خيابان مشغول تن فروشيند.سانسور براي كي؟

هیچ نظری موجود نیست: