پنجشنبه، بهمن ۰۸، ۱۳۸۳

سلام
غيبتم موجهه.پشت فيلتر بودم.گذشته ازاون بودن ?ا نبودن؟اصلا مهمه كه من بنويسم يا نه؟ با اين کلام گهربار چه تغييري توي دنيا به وجود مياد؟?ا توي خود من؟حتي تخليه عاطفي و روحي هم نمي شم چون بايد هزار جور ملاحظات اعمال کنم تا بتونم دو کلمه بنويسم.مطالبي که اينجا مي نويسم تنها اون قسمتي از افکارم هستن که از سانسور بزرگ خودم عبور کردن.حالا مخابرات زحمت بکشه اين ها رو هم فيلتر کنه يا نکنه اتفاق خاصي نمي افته.اين افکار توي مغز من هر روز و هر ساعت جريان دارن.
**********
چند روز پيش گفتگوي ترسناکي با همسرم داشتم.
همسرم چند روز پيش متوجه مي شه که يکي از همکارانش توي شرکت براي يه مشتري در مورد محصولي تبليغ کرده که مربوط به شرکت اونها نيست .يعني اينکه اين آقا که مهندس بسيار قابلي هم هست در کنار کار شرکت از موقعيتي که توي شرکت در ارتباط با مشتري ها داره استفاده مي کنه و براي کار شخصي خودش تبليغ مي کنه و مشتري ها رو به جاي استفاده از محصولات شرکت به خريد محصولاتي ترغيب مي کنه که احتمالا درصدي از فروش اونها عايدش مي شه.
بحث هولناک من وهمسرم سر اين قضيه بود که در اين شرايط چه بايد کرد.پافشاري کردم که بايد عکس العمل نشون بده.عقيده داشت که عکس العمل نشون دادنش هيچ فايده اي نداره.دو حالت داره : يا همکارش مي ره يا مي مونه. اگه بره شرکت يه مهندس قابل رو از دست داده واگه بمونه هم که همين آش و همين کاسه.اکثريت کادر شرکتشون به دليل اينکه حقوق مکفي ندارن دست به کارها? جانبي مي زنن.در اين ميون از استفاده از امکانات شرکت براي اين کار جانبي هيچ ابايي ندارن.عقيده همسرم اينه که شخص مطرح نيست و سيستم اشتباهه.اين شخص بره و شخص ديگه اي بياد باز هم همين اتفاق مي افته به دليل اينکه سيستم شخص رو وادار به اين رفتار مي کنه بماند که خودش اگه بميره هم اين کارو نمي کنه و سيستم روي اون چنين اثري نداشته اما مگه چند نفر با شرايط روحي همسرمن پيدا مي شن؟به اين نتيجه رسيديم که سيستم رو نمي شه تغيير داد.وقتي حقوق مکفي نيست و کارمند نمي تونه مخارجشو با اضافه کاري هاي بسيار هم تامين کنه احتمال اينکه از امکاناتش استفاده نابجا بکنه خيلي زياده.اخراج فرد خاطي کارساز نيست به دليل اينکه سيستم خاطي پرورش مي ده.بنابراين تنها چيزي که اين ميون داره از دست ميره اخلاقه.
پ.ن:چند سال پيش يكي از آشنايان دزد ضبط اتوموبيلشو گرفت.مي گفت وقتي دستشو گرفتم يه پارچه استخون بود.تو سرماي زمستون يه تا پيرهن تنش بود.سوء تغذيه و فقر و بدبختي از سر و روش مي باريد.مثل ابر بهار گريه مي کرد که آقا ولم کن اگه من برم زندون برادر کوچيکم گشنه و سرگردون مي مونه و...اون آقا دزد رو ول کرد.بدبختي بزرگ اين روزهاي ما اينه که با دزدها و خطاکارها احساس همدردي مي کنيم.

شنبه، دی ۲۶، ۱۳۸۳

سرنوشت افسانه نوروزي مشخص شد. بايد ديه پنجاه ميليون توماني تهيه کنه و به اولياء دم تحويل بده.براي کمکهاي مردمي هم شماره حساب دادن.هر کي مايل باشه مي تونه بهش کمک کنه.
اما سرنوشت دفاع مشروع زنان همچنان در پرده ابهام موند.معلوم نشد افسانه هاي ديگه بالاخره چکار بايد بکنن؟بکشن کشته مي شن.تمکين کنن سنگسار مي شن...

دوشنبه، دی ۲۱، ۱۳۸۳

عبارت "به سراغ زنان مي روي تازيانه را فراموش نکن"ورد زبان آقايونيه که براي اثبات خواري و خفت زنان هيچ دليل و مدرک عقل پسندي ندارند و براي اثبات حقانيت خود از نيچه مايه مي گذارند.
نيچه همان مرديست که در مواجهه با سورچي اي که به اسبش شلاق مي زد شلاق را از دست سورچي مي گيرد و اسب را در آغوش مي گيرد و هاي هاي گريه مي کند.متاسفانه نيچه در اواخر عمر دچار بيماري رواني مي شود.فکر مي کنم عبارت معروف به سراغ زنان مي روي را در زمان بيماري به مردان جهان تقديم کرده باشد.
پ.ن:شايد هم برعکس!

یکشنبه، دی ۲۰، ۱۳۸۳

اي كه دستت مي رسد كاري بكن
پيش از آن کز تو نيايد هيچ کار

تا وقتي بلاگ اسپات فيلتر نشده بنويسيم . به زودي ما هم به جمع کارتن خوابها مي پيونديم.اورکات فيلتر شد.جالبترين سايتي که امروز منو پشت در نگه داشت سايت سرطان سينه بود!(همون روبان صورتيه)
**********
مهمونها سالم و سلامت بعد از دو هفته برگشتن مملکتشون.البته سالم و سلامت که ميگم يعني در 24 ساعت آخر گلاب به روتون مسموم شده بودن و من عقلم نرسيد که واسه توالت فرنگي ژتون بفروشم وگرنه پولدار مي شديم.امروز تمام سنگها رو ضد عفوني کردم چون گلاب به روي ماهتو که دستت مي رسد کاري بکنن کلي روشون بالا آورده بودن!
بچه ها در روزهاي آخر حسابي با هم اخت شده بودن و با زبون اشاره کلي با هم بازي کردن.يه بار وارد اتاق شدم ديدم دارن با هم سنگ قيچقيکاغذ بازي مي کنن.نمي دونستم اين بازي بين الملليه.خودشون با هم بازي اختراع مي کردن و با اشاره قوانين بازي رو به هم ياد مي دادن و سرگرم مي شدن.اين وسط نسترن دو سه کلمه آلماني ياد گرفت:بله,نه,بيا.
جاي پسر کوچولو خيلي خاليه. گاهي وقتها شبها صداش از اتاق مي اومد دلم غنج مي زد.يادش بخير بچه گي هاي نسترن.پسر کوچولو نه ماهه بود و سربراه ترين و خوش اخلاق ترين بچه اي بود که من در تمام عمر ديده ام.تو اين مدت نه گريه کرد و نه بد اخلاقي.بسيار مطيع و رام بود.حتي دو سه بار که کله ش با صداي گرومبي به زمين خورد و اومد گريه کنه بالا و پايين انداختيمش و قلقلکش داديم و قهقهه خنده ش بلند شد.به هيچ کدوم از وسايل سالن و دکورها و...دست نزد.حتي يه وسيله رو هم به خاطر دستکاريش جمع نکرديم.گرچه وقتي نسترن به همه چيز دست مي زد و سرک مي کشيد ذوق مي کرديم که بچه مون کنجکاو و باهوشه اما پسر کوچولو هم باهوش و خنده رو و مهربون و رام بود.دخترشون هم رام و مطيع بود.حتي يکبارهم وقتي نسترن حضورنداشت وارد اتاقش نشد.خلاصه گرچه نمي شه قضاوت کرد اما به نظر من بچه هاي اونها رام تر از بچه هاي ما هستن.ببخشيد توي اين متن سه چهار بار از لفظ رام استفاده کردم که شايد بهتر باشه به جاش از عبارت تربيت پذير استفاده کنيم.
**********
امروز کلي درس خياطي گرفتم.طراحي تمام يقه هاي مسطح با کلي ريزه کاري رو ياد گرفتم و علاوه بر اون برش عمودي بالاتنه و برش عصايي با هزار تا فوت و فن مربوط به اندام ايراني واقعا شگفت انگيز بود.گفتگويي راجع به اندام خانومهاي ايراني شد که استادمون گفتن در سالهاي اخير به علت مصرف مواد غذايي شامل نگه دارنده ها اندام دخترها در حال تغيير شکله و چربي بدنشون بيشتر شده و از طرفي به علت بهتر شدن تغذيه قد دخترها بلندتر شده و مشخصه هاي اندامي شون تغيير کرده.بنابراين سايزهاي ايراني که ما الان باهاشون کار مي کنيم و بر اساس يه تحقيق دوازده ساله تدوين شده اند در دهه بعد تغيير خواهند داشت

سه‌شنبه، دی ۱۵، ۱۳۸۳

چند روز پيش صبح که همسرم براي رفتن به محل کارش از خونه خارج شده بود به عده اي بر مي خوره که در خيابون ولي عصر تجمع کرده بودن.جلوتر که ميره نوزاد يک روزه مرده اي رو پيچيده در روزنامه مي بينه که کارگر شهرداري از توي جوي آب مرده پيدا کرده بود...
اي خدا...
ما سزاوار طلوع فصل ياس و لاله هستيم
ما که خورشيد نفروختيم
ما که باران نشکستيم.

دوشنبه، دی ۱۴، ۱۳۸۳

خانم گودرون شيمن دبير کل سابق بزرگ ترين حزب چپ سوئد که حالا از فعاليت ,حزبي, کنار رفته اما مي گويند در صدد تشکيل يک حزب فمينيستي است، پيشنهاد کرده است قانوني وضع شود که بر اساس آن مردان صرفا به خاطر اين که مرد هستند, ماليات بيشتري بپردازند. علت: مردان از مزاياي بسيار بيشتري در جامعه برخوردارند و براي جامعه هزينه دارند، بنابراين بايد براي اين مواهب و امتيازات خود ماليات بپردازند! راست هم مي گويدفقط گرايش مردان به خشونت و لاف زني با خصوصيات "مردانه" را در نظر بگيريد مي بينيد اين "مردانگي" به تنهايي مقادير عظيمي خرج روي دوش ملت هامي گذارد. مساله را شوخي نگيريد, بعد از اين که پيشنهاد خانم شيمن بحث داغي را در جامعه سوئد دامن زد, روزنامه هاي سوئد به بررسي مساله پرداختند و ديدند حق با خانم شيمن است و "نيمه اصلي" هزينه هاي بسياربالاتري روي دست جامعه مي گذارد. اين هم شهادت آمار: بزهکاري: سهم زنان: 19 درصد, هزينه : 5 ميليارد کرون سهم مردان:81 درصد, هزينه: 21.4 ميليارد کرون تصادفات ترافيک: سهم مرگ و مير زنان: 25 درصد, هزينه: 5.75 ميليارد کرون سهم مرگ و مير مردان: 75 درصد, هزينه:17.25 ميليارد کرون حق بيکاري سهم زنان: 46 درصد, هزينه: 13.1 ميليارد کرون سهم مردان: 54 درصد, هزينه : 15.3 ميليارد کرون در دو مورد هم هزينه زنان بيشتر است يکي حق بيماري که سهم زنان در آن 58 درصد و هزينه آن ها 23.5 درصد است و سهم مردان 42 درصد و هزينه آن ها 17 ميليارد کرون است , و ديگري آموزش که سهم زنان در آن 61 درصد و هزينه آن ها 10.3 ميليارد کرون است، و سهم مردان از آموزش 39 در صد و هزينه آن ها 6.9 ميليارد کرون است. تازه اولي يعني بيماري به علت فشار کار دوگانه و کارهاي سنگين تر و سطح پائين تر زنان است يعني هزينه مردسالاري است, و دومي يعني آموزش که يک سرمايه گذاري اجتماعي است و هزينه به شمار نمي آيد.يعني آن جا هم که سهم زنان بيشتر است يا در نتيجه تبعيض است يا در نتيجه يک گرايش مثبت، نه يک کتي راندن در جاده ها و مرگ و مير و يا دعوا راه انداختن و به زندان رفتن! تازه همين دو مورد اخير هم نمي تواند هزينه هاي سنگيني را که جامعه بايد بابت باج سبيل مردان بدهد جبران کند و هزينه کل زنان در اين چهار حوزه 58.15 و هزينه کل مردان 77.85 ميليارد کرون مي شود.
برگزيده از سايت روشنگري