سه‌شنبه، دی ۱۵، ۱۳۸۳

چند روز پيش صبح که همسرم براي رفتن به محل کارش از خونه خارج شده بود به عده اي بر مي خوره که در خيابون ولي عصر تجمع کرده بودن.جلوتر که ميره نوزاد يک روزه مرده اي رو پيچيده در روزنامه مي بينه که کارگر شهرداري از توي جوي آب مرده پيدا کرده بود...
اي خدا...
ما سزاوار طلوع فصل ياس و لاله هستيم
ما که خورشيد نفروختيم
ما که باران نشکستيم.

هیچ نظری موجود نیست: