پنجشنبه، مرداد ۱۶، ۱۳۸۲

.سلام
امروز اتفاق جالبي برام افتاد كه ذكرش شايد خالي از تفريح نباشه.
صبح بعد از رسوندن دخمل به مهد كودك و خريدن چند قلم جنس براي منزل داشتم به خونه بر ميگشتم كه از جلوي بانكي كه توش حساب دارم رد شدم و ديدم كه نتايج قرعه كشي حسابهاي قرض الحسنه رو به شيشه چسبوندن. يه خانوم و يه آقاي جوون هم ايستاده بودند و اسمها رو ميخوندن. من هم مشغول شدم و داشتم تو شماره ها بالا و پايين مي رفتم .خانومه به آرامي از كنار ما رفت و من و آقاهه مونديم كه يه هو آقاهه بدون اينكه به من نگاه كنه گفت:" عجب جايزه هاي تخ...هم داره!" من با چشماي گرد برگشتم بهش نگاه كردم.بيچاره مرد و زنده شد. صد دفعه عذر خواست. فكر كرده بود من زنشم!!!من هم آنچنان كلاس ادب براش گذاشتم كه انگار دفعه اولمه اين كلمه رو ميشنوم.(اي بابا اينجا چرا اسمايلي نداره!)
راستي من 5000 تومن برنده شدم. شما ميگين با اين پول چيكار كنم؟

هیچ نظری موجود نیست: