دوشنبه، مرداد ۱۳، ۱۳۸۲

*قسمتي از بحث زن و سرگرداني بين سنت و مدرنيته(نقل از تالار هم انديشي براي فردا)

با افزايش امكانات و كم شدن زمان پرداختن به كارهاي خانه زنان فرصتهايي هر چند كوتاه براي ارتقاي فكري خودشون پيدا ميكنند. تو اين فرصتها زنها به مفاهيم عميقا فكر ميكنند. در حالي كه در همين زمان شوهران آنها درگير كارهاي شغلي هستند و در ساعات استراحت هم غير از استراحت و تماشاي تلويزيون يا احيانا روابط خانوادگي به چيز ديگري نمي انديشند( استثنا همه جا وجود دارد...اين نمونه عمومي خانواده هاي فعلي در ايران است) ...



در ذهن زن مفاهيم تغيير شكل ميدهند. بايد ها و نبايد ها اهميت خودشون رو از دست ميدهند و خواسته هاي زن تغيير شكل ميدهد...ديگر از زندگي روزمره خودش رضايت ندارد و چيزي فراي معمول مي خواهد. مرد همچنان درگير همان مفاهيم قديميست...نه وقتي براي فكر كردن و بازنگري آنها دارد و نه علاقه اي...مفاهيم قديمي به اندازه كافي آسايش او را تامين ميكنند...شكاف بين افكار زن و مرد هر روز بزرگتر ميشود.ارتباط كمرنگ ميشود. مرد همچنان راضيست. زن ناراضيست...افسردگي و اضطراب مهمان زن ميشود. مرد سرگشته از آنچه در زندگي اتفاق مي افتد نميتواند دليلي براي مسائل پيدا كند.زن را به پيچيدگي متهم ميكند و زنان را موجوداتي غير قابل پيش بيني تعريف ميكند.راه فرار براي مرد همچنان باز است...ساعات طولاني كار و عدم حضور در منزل مفر مهمي براي مرد به شمار ميرود. دليل اصلي دعواهاي روزهاي تعطيل همين است. مرد با درگير شدن افراطي در كار خود را از زندگي خارج ميكند. زن با فرياد هايي كه به هيچ جا نميرسند خسته بر جاي ميماند و صدايش در نطفه خفه ميشود.در نهايت ديگر هيچ كس از زندگي راضي نيست...همه اميد ها به روزي است كه بچه ها بزرگ شوند و...اما آن روز ديگر براي شروعي دوباره خيلي دير است

هیچ نظری موجود نیست: