دوشنبه، تیر ۳۰، ۱۳۸۲

ديروز با خودم فكر ميكردم زندگي من از چي تشكيل شده؟
من خيلي خيلي بيشتر از اوني كه بخوام انسان باشم مادر هستم.كمي كمتر از اون همسر هستم و كمتر از اون فرزند...يك كمي خرت و پرت توي زندگي دارم و دنيامو با اونا ساخته ام.حالا فرض كنيم يه بلايي مثل زلزله بياد و خونه زندگيم و دخترم و همسرم و خانواده ام را جميعا ازم بگيره از من چي باقي ميمونه؟دنياي من بيشتر از اوني كه بر پايه "من" باشه بر اساس دارايي هاي من ساخته شده. اگه اونا نباشن من هيچي نيستم. هيچي...
شايد وقت اون باشه دنبال راهي برم كه بهم ياد بده چه جوري بتونم با "من" زندگي كنم.چه جوري به "من" اونقدر ارزش و استواري بدم كه بتونه به اتكاي خودش زندگي با ارزشي داشته باشه

هیچ نظری موجود نیست: