شنبه، مهر ۲۵، ۱۳۸۳

من با زنهاي ديگرفرق دارم.
چند بار اين جمله را شنيده ايم؟يا حتي چند بار خودمان اين جمله را بکار برده ايم؟ چرا خود ما زنها خودمان را قبول نداريم؟ همانقدر که طيف مردها گسترده است زنها هم گوناگون هستند پس چطور طيف گسترده زنها را نفي مي کنيم و خودمان را با آنها متفاوت م? دانيم؟
مساله اينجاست که يا تبليغات مردسالارانه در لايه هاي دروني ذهن ما نفوذ دارد و عقايد تلقيني توسط اين ديدگاه را دروني کرده و قبول داريم و يا خودمان هم به توان و ارزش خودمان باور نداريم.
و فمينيسم مي کوشد که زورگويي هاي دنياي مردانه را از دنياي زنان حذف کند.با خودپنداري منفي زنان چه بايد کرد؟
هميشه بزرگترين و بدترين ظلمها را زنان بر زنان کرده اند.چهره زن همانقدر که مي تواند در پشت نام زيباي مادر تقدس يابد مي تواند در جنبه هاي گوناگون ديگر حامل نفرت و وحشيت و درندگي باشد.لازم به مثال زدن نيست.همه ما تجربه ظلم زن به زن را در اطراف و اکناف زندگيمان ديده ايم.درست است که مردان هم به يکديگر ظلم مي کنند و بخل و حسادت وزيرآب زني و ...در ارتباطاتشان جايگاه ويژه اي دارد اما بخل زنان به يکديگر داستان ديگريست.زنان از موفقيت يکديگردركسب حقوق بيشتر رنج مي برند.آنها از اينکه هم جنسشان از ورطه ظلم مردسالارانه اجتماع رها شود رنج مي برند.آنها هر کسي را که از گرداب خارج شود با خود به زير مي کشند و ياراي ديدن موفقيت هم جنسانشان را ندارند.
شايد بهتر باشد قبل از مبارزه با مردان براي كسب حقوق به ارتقاء فرهنگ و خودباوري زنان اهميت دهيم.

هیچ نظری موجود نیست: