چهارشنبه، مهر ۱۵، ۱۳۸۳

شش سال پيش بود که با دماغ بادکرده قرمز رنگ وحشتناکي ديدمش.دماغشو عمل کرده بود و بعد از عمل دملهاي چرکين بزرگي داخل دماغش به وجود اومده بود که شکل دماغشو بيشتر از دماغ عمل شده شبيه آلو قرمز براق رسيده اي کرده بود که به صورتش چسبيده...
آن روز چقدر قيافه اش به نظرم مسخره رسيد و بهش خنديدم...و ندانستم که شش سال تمام هر روز جوش تازه اي روي دماغم خواهد زد و جاي اين جوشها بصورت لکه تيره و زشتي روي دماغم خواهد ماند و هر روز مجبور خواهم بود به روي دماغم پودر بزنم تا جوشها و لکه آنها را مستتر کنم!وعجيبتر آنکه چقدر طول کشيد تا من ربط بين اين دو قضيه را بفهمم.اسمش رو قانون کارما بذاريم يا هرچه کني کشت همان بدروي يا فمن يعمل مثقال ذره شرا يره يا...چه فرقي مي کنه؟

هیچ نظری موجود نیست: