شنبه، آبان ۱۷، ۱۳۸۲

از خواب بيدار شدم.بعد از مراحل اوليه صبحگاهي شروع به كار كردم. رختخوابها رو كه مرتب ميكردم تو نور خورشيد ميليونها ذره غبار به من پوزخند ميزدند.اين اولين انگيزه روز براي شروع مبارزه هميشگي و هر روزه من بود.
بعد از صبحانه و راهي كردن اهل منزل پاشنه هارو ور كشيدم و مبارزه رو آغاز كردم.اسباب و وسايل اتاق خواب با گرد خاكستري رنگي پوشيده شده بود. انگار نه انگار كه پريروز با پارچه نمدار به جونشون افتاده بودم و تميزشون كرده بودم.واي كه اين سرويس خواب چقدر شيار داره. با نوك ناخنم دستمالو تو شيارا فرو كردم و تميز كردم.چشمم به زير شوفاژ افتاد كه جارو برقي اون زير نميره.اونجا هم غبار خاكستري نشسته بود. با دستمال نمدار تميزش كردم.بعد اتاقهاي ديگه و بعد وسايل ديگه...
صد بار گفتم با دست چرب و چيلي گوشي تلفنو دست نگيرين.بايد تميزش كنم.تلويزيون و ساير وسايل برقي هم كه به خاطر الكتريسيته ساكنشون هرچي دوده تو هوا هست جذب ميكنن. ديروز صبح روي سراميكها رو تي كشيده بودم اما امروز همچنان سياه و پر از لك و پيسند.تي ديگه با شستن تميز نميشه.دوده آنچنان به خوردش رفته كه رنگش برگشته.شيار هاي لابلاي سراميكها سياه شده اند.جوهر نمك و مسواك لازمه.مسواكو ميزنم تو جوهر نمك و ميكشم لابه لاي شيارها تا تميز بشن. بعد دستمال ميكشم.
چرا در و ديوارهاي خونه ها رو سفيد ميكنن؟همه جا جاي انگشت هست.يه اسپري جديد ديوار شوي به اسم اتك اومده كه بد نيست.يه پيس به دور كليد و پريزها ميپاشم و با اسكاچ تميز ميكنم.جاي انگشتها تا روي شيشه ها هم كشيده شده.به قول دخترم با پيس پيس شششششش هم شيشه ها رو تميز ميكنم. آينه حمام و دستشويي هم كه هر روز بايد پاك بشن.وقتي از سه تا آدمي كه تو يه خونه زندگي ميكنن دوتاشون بي دقتن روشويي و حموم و توالت هم بايد هر روز شسته بشن.
آشپز خونه براي خودش يه فصل جديده.كتري جرم گرفته و بايد تميز بشه. توش يه استكان سركه ميريزم و پر آب ميكنم و ميذارم بجوشه.كابينتها همه لك و پيس دارند. با كف و وايتكس به جونشون ميفتم.روي يخچال خاك نشسته. با دستمال تميز ميكنم.آب شهر خيلي سنگينه. يه قطره ش كه ميچكه روي سينك لكه سفيد ميذاره. با رخشا سينكو برق ميندازم. پنجره باز مونده و تو جاظرفي خاك نشسته. شكر خدا ظرفهاشو شب خالي كرده بودم. زير جاظرفي هم جرم آب بسته.يك كم جوهر نمك ميريزم توش و ميذارم بمونه.بعد حسابي تميزش ميكنم...
براي خستگي در كردن يه كتاب از كتابخونه برميدارم و دراز ميكشم.روي كتاب خاك نشسته و انگار داره به من فحش ميده.اول كتابها رو گردگيري ميكنم بعد چشمم به قاب عكسهاي روي ديوار ميفته. بيچاره آدماي توي عكسا اگه جون داشتن تا حالا آسم گرفته بودن.خاك اونارم تميز ميكنم...
اهل منزل كه به خونه ميان همه چيز ناگهان زير و رو ميشه. يكي عجله داره و با كفش ميره تو دستشويي.كفش كثيف و آب چكيده بر كف دستشويي دست به دست هم ميدن و رد پا ميذارن. سراميكها دوباره كثيف ميشن.توي روشويي يه تكه كف باقي مونده.لباسها روي اين مبل و اون صندلي ولو ميشن.دشك مبل بصورت بالش زير سر ميره و يه مشت مداد و كاغذ وسط سالون ولو ميشه.شام آماده ست.ده دقيقه وقت براي خوردن شامي كه دو سه ساعت وقت براي آماده شدن برده بود صرف ميشه.سينك پر از ظرفهاي نشسته است.
بچه دوست داره رو تخت بپره.خيلي كيف داره.اگه روز بود گرد و غباري كه بلند ميشد دهن كجي ميكرد.تلفن كه زنگ ميزنه يكي شيريني كه تودستش بوده رو رو ميز ميذاره و تلفنو بر ميداره. تلفن و ميز خامه اي ميشن.آخر شب يه فيلم خوب داره. چقدر ميچسبه پاي فيلم انار بخوريم. اينكه دو سه تا از دونه هاش هم بريزه و زير پا بمونه و فرشو لك كنه هم اجتناب ناپذيره.روز خوبي بود.حسابي مبارزه كردم.شب بخير.
***
امروز صبح كه از خواب بيدار شدم و بعد از مراحل اوليه صبحگاهي اومدم رختخوابها رو درست كنم باز هم تو نور خورشيد ميليونها ذره گرد و غبار به من دهن كجي كردند.روي ميز توالت لايه نازكي غبار نشسته بود.چشمامو بستم و از اتاق بيرون رفتم. انگار تو صحن خونه بمب منفجر شده بود.سراميكها كثيف. دشكچه هاي مبل ولو،دونه هاي انار روي فرش، دستشويي ها كثيف، آينه ها لك و پيس، هزار مداد و كاغذ روي زمين پخش و پلا،...
نه! من ديگه اهل مبارزه نيستم.از خونه ميرم بيرون.

هیچ نظری موجود نیست: