دوستانه
دوشنبه، آبان ۰۵، ۱۳۸۲
ديشب نسترن سعي ميكرد سر منو شيره بماله. من در كمال عصبانيت نهايت سعي خودمو كردم كه خونسرد باشم.در حالي كه صدام ميلرزيد بهش گفتم:
من نه بچه ام كه گولم بزني نه خرم
نسترن كه جا زده بود يهو پرسيد:
يعني مامانم نيستي؟؟؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر