من خودم نيستم. من تبديل شدم به اوني كه دنيا ازم انتظار داره باشم.چه تو جامعه مجازي چه تو دنياي واقعيم خودم نيستم. تو دنياي واقعي شايد براي اينكه خودم باشم لازم باشه بهاي گزافي بالاش بپردازم. شايد براي "خودم" بودن طنابهايي به دست و پام باشه كه صلاح نيست اونها رو باز كنم و باز كردنشون ممكنه براي پيدا كردن خودم خوب باشه اما عزيزانمو آزار بده.
تو دنياي مجازي چرا اجازه دادم از من يه اسطوره نيكي ساخته بشه؟ چرا اجازه دادم منو تو قالب يه مادر فداكار و ايده آل با استانداردهاي دقيق يك زن پاكدامن خانه دار متعهدو...فرو كنن.چرا بايد هميشه فهيم و با گذشت و دانا باشم؟ چرا حق ندارم فحش بدم؟چرا حق ندارم بد باشم؟چرا همه جا منطق مثل سايه دنبالم ميكنه؟چرا نميتونم ديوونه باشم؟حتي لياقت اينو ندارم كه پشت يه صورتك قايم بشم و كسي نفهمه.
دوباره متولد خواهم شد؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر