چهارشنبه، اسفند ۰۵، ۱۳۸۳

تصميم قطعي گرفتم خودمو لاغر کنم.لاغر که نه...يه پارچه استخون.آخه هفته پيش توي همشهري خوندم که سرکرده باند چهل نفره آدم خوارها در کرج هنگام انتقال از يه جايي به يه جاي ديگه که يادم نيست(احتمالا بازداشتگاه) فرار کرده.فکرشو بکنين؟همه جور خطري رو تصور مي کردم غير از اينکه مثلا يکي منو بدزده و بخوره! يا بچه مو بخوره.باز آدمو يه کسي با کلاس و پرستيژ دکتر هانيبال لکتر بخوره يه چيزي.کلاريس استارلينگ هم نداريم که بره دنبالش.بره ها هم که ساکت نمي شن.
شوخي بسه...خوب که فکر مي کنم از وحشت مي لرزم. يه خبر کوچيک توي يه صفحه دور افتاده همشهري در مورد باند چهل نفره آدم خوار.مراقب باشين.يه جاني وحشتناک توي جامعه ما داره ول مي گرده.و صد البته اين يه مورده که شناخته شده و معلوم نيست چند تا از اين موارد وحشتناک ناشناخته موندن.آدم خوار!!؟؟

هیچ نظری موجود نیست: