سه‌شنبه، آبان ۱۲، ۱۳۸۳

معمولا تصميمها آسان به نظر مي رسند اما در عمل نشان مي دهند که چه عزم واراده اي براي به منصه ظهور رسيدن آنها لازم است.
تصميم گرفته بودم که هرگز موجود زنده اي را آزار ندهم.در نهايت لطافت طبع پشه هايي را که نيمه شب تابستان در گوشم وز وز مي کردند مي تاراندم و مگسهايي را که روي لبه نعلبکي چايم مي نشستند فوت مي کردم.زندگي آسان است وقتي کس ديگري هست که سوسکهاي احتمالي را بکشد و تو مشغول طبع لطيفت باشي که موجود زنده اي را نيازاري.
دخترک با قيافه بهت زده من را صدا کرد. پرده اتاق از هجوم مورچه هاي بالدار سياه بود.صحنه اي شبيه فيلمهاي تخيلي.از کانال کولر مورچه ها شره کرده بودند و از خطوط کنار ديوارها به اطراف اتاق و بيرون از آن کشيده شده بودند. حمله چنان سريع بود که اگر جلوش گرفته نمي شد تمام خانه را در بر مي گرفت.مورچه هاي چاق و سياه و براق با وز وزهاي بلند ناشي از سنگيني شان به روي ما مي افتادند.
هيچ به تصميم لطيف ماههاي گذشته فکر نکردم.قوطي حشره کش به سرعت به دادمان رسيد و پرده ها و کانال کولر را آغشته کرد.دخترک از بوي حشره کش به اتاق خودش پناه برد و من ناگهان متوجه کاري که کرده بودم شدم. صحنه تکان دهنده بود. صدها مورچه در روي زمين مي لوليدند و از درد به خود مي پيچيدند.يکيشان را برداشتم و به روي ميز گذاشتم و نگاهش کردم.هر لحظه مچاله مي شد و دوباره نفسي تازه مي کرد.دستها و شاخکهايش باز و بسته مي شدند.در ذهنم صداي فريادهاي درد آلودش را شنيدم.چشمهاي سياهش نگران فرزندانش بود که روي زمين به خود مي پيچيدند.يک قتل عام فجيع.همه اعضاي خانواده فاميل دوستان.مورچه هاي عاشق.پدرهايي که جان کندن فرزندانشان را مي ديدند.همهمه دردآلود مورچگان براي فرار از مهلکه.نيم ساعت بعد از تمام خاندان مورچه ها نقطه هاي گرد مچاله باقي مانده بود.
ما انسانها مورچه ها را زير پا له مي کنيم و به کرانه هاي آسمان مي انديشيم در جستجوي زندگي در کرات آسماني. و هيچ به مورچه عاشقي که در کنار معشوقش جان مي دهد فکر نمي کنيم.

هیچ نظری موجود نیست: