چهارشنبه، تیر ۱۷، ۱۳۸۳

احساس كسي رو دارم كه تو يه رودخونه متلاطم رو يه تخته سنگ امن ايستاده اما همه اطرافيانش تو رودخونه افتادن!نمي دونم كدومشونو از آب بكشم بيرون. ته دلم يه دلهره هست.چرا من توي آب نيفتادم؟ نكنه قراره يه موج بزرگ، بد تر از همه، بياد و منو با خودش به عمق رود بكشه؟ اصلا چرا من جام امنه؟...
شايدم من بايد بايستم تا بقيه رو از آب بكشم بيرون!؟خيلي سخته.من خيلي دست تنهام. خدايا كمكهات تو راهن؟

هیچ نظری موجود نیست: