دوشنبه، آذر ۳۰، ۱۳۸۳

زندگي جريان دارد.بالا و پايين.خوب و بد.زشت و زيبا.تنها چيزي که هر روز با روز پيشين تفاوت دارد من هستم.اين روزها لال شده ام.حجم دريافتهايم از زندگي را به سختي هضم مي کنم.زندگي مثل بازي بي پاياني در اوج انسانيت و حضيض بي شرافتي جريان دارد.نوشته ها را مات مي خوانم.از مرگ نوزاد سي و پنج روزه,سنگسار حاجيه,حکم اعدام ژيلا و ليلا و خيلي هاي ديگر,قتلهاي خانوادگي, تفسيرهاي رنگ و وارنگ از بيجه و باغي,توهين هاي لابه لاي نوشته هاي فمينيستي در مورد زنان خانه دار,سرماي زمستان و حرکت مردمي براي اسکان کارتن خواب ها تا وبلاگهاي رنگ و وارنگ خانوادگي,عاشقانه,در پيت!,سياسي,اجتماعي,روزنگاري هاي دوستان و...همه را مي خوانم.در دلم شوري برانگيخته مي شود براي كاري حرکتي,اثري اما همچنان زن خوب سربراه خانه دار کدبانوي مادر مي مانم.دلم ميخواهد کاري کنم,فراتر از امضاي پتيشن يا لينک دادن در وبلاگم.مي ترسم از بدبختي مردم براي خودم پله اي درست کنم که بالاتر بروم و خودم را در رده روشنفکران و زنان مدرن جا بزنم.براي اجتناب از هر گونه ژست روشنفکري سکوت مي کنم.
نميدانم براي انسانهاي اطرافم که ظاهرشان کتيبه بدبختي شده است چه بايد بکنم.سرم را در لاک خودم فرو مي برم و تند و تند کار مي کنم.سرم را به قيچي کردن و سوزن زدن به پارچه ها گرم مي کنم.بي وقفه خريد مي کنم و جارو مي زنم و مي شويم تا انرژيم تمام شود بعد براي رفع خستگي گذارم به روزنامه و مجله و اينترنت مي افتد و متوجه مي شوم که هيچ چيز را نه تغيير داده ام و نه فراموش کرده ام...
**********
همسرم به خانه مي آيد.دکتر تجويز سي تي اسکن کرده است.احتمال انسداد رگي در مغز وجود دارد.دلهره و اضطراب را در پس سفره چيدن تند وتند پنهان مي کنم.قابلمه غذا را بشدت زير شير آب مي سابم.
سرم را روي بالش جابه جا مي کنم.دخترک در تاريکي سر مي رسد.به حلقش خون مي رود.از کجا نمي دانم.نگاه مي کنم .خون دماغ نشده.آرامش مي کنم و مي خوابانمش.سرم را روي بالش جا به جا مي کنم و به خدا شکايت مي کنم.امشب را مهلت مي دادي که فقط نگران يکيشان باشم.به مشکل همسرم فکر کنم يا به خوني که به حلق بچه مي رود؟از مرز بين دنياي بيداري به دنياي خواب پا مي گذارم که نداي در گوشم مي پيچد:فراموشم کردي؟تا زنگ ساعت آرام مي خوابم.او بيدار است.
*نتيجه اسکن سينوزيت شديد مزمن را مشخص کرد.احتياج به عمل جراحي هست.براي اطمينان به ده ها دكتر خواهيم رفت.

هیچ نظری موجود نیست: